loading...
////////////////////////
sswd بازدید : 17 شنبه 06 دی 1393 نظرات (0)
 

مولای من امشب که در محفل سوگواری تو رفتم ، این نگاه عامیانه به قیام حیات بخش شما ، این جمع های بی تعقل بیشتر دلم را شکست . . .

در غربت شما آل الله همین بس که مکتب شما را موشکافی نمی کنیم و از شما ، حیات را بهارمغان نمی گیریم . . .

شرمنده ام مولا

کاش می توانستم برای شما کاری کنم . . .

 

sswd بازدید : 17 شنبه 06 دی 1393 نظرات (0)

این روزها عده ای مدعی هستند که رفع حصر موسوی و کروبی از مطالبات جدی مردم است! حتی نمی‌گویند بخشی از مردم یا حداقل اکثریت مردم! رسماً می‌گویند همه مردم!

خب کدام مردم؟! می‌گویند شما پیام انتخابات 24 خرداد امسال را درک نکرده‌اید؟! خب پیام انتخابات ریاست‌ جمهوری امسال چه بود؟! رفع حصر موسوی و کروبی بود؟!

در انتخابات امسال چه تعداد از مردم شرکت کردند؟! 36 میلیون 

چه تعداد به حسن روحانی رأی دادند؟! 18 میلیون

چه تعداد به حسن روحانی رأی ندادند؟! 16 میلیون 

مطمئناً مردمی که به قالیباف، جلیلی، رضایی، ولایتی و غرضی رأی دادند، چنین مطالبه‌ایندارند، اما آیا همه آنها که به حسن روحانی رأی دادند ، مطالبه جدی‌ شان رفع حصر موسوی و کروبی است؟! روحانی کِی و کجا وعده داد که حصر آنها را می‌شکند؟!

sswd بازدید : 11 سه شنبه 25 آذر 1393 نظرات (0)

بخاطر یه جریان تلخی بعد عاشورا بدجور دلم هوای مشهد کرده بود. هفته پیش میخواستم پنج شنبه و جمعه برم مشهد زیارت آقام رضا (ع). از طرفی اسمم رو برای عمره دانشجویی نوشته بودم و دلواپس بودم که در بیاد.

روز قبل قرعه کشی عمره بودکه بچه های سازمان سراج تماس گرفتن گفتن هفته بعد از سه شنبه تا جمعه برنامهگردهمایی فعالین شاخص فضای مجازی کشور تو مشهد هست شماهم دعوتین که بیاین.

همونجا به دلم افتاد اسمم توی عمره دانشجویی در نمیاد چراکه امام رضا گفته بیا حج فقرا. خیلی خوشحالشدم. حتی اگه اسمم توی عمره دانشجویی در میومد اینقدر خوشحال نمی شدم. چون آقا خودش طلبیده بود.

sswd بازدید : 19 سه شنبه 25 آذر 1393 نظرات (0)

روزی روزگاری در یکی از روستا ها کدخدای زندگی می کرد که همیشه به مردم دیگه زور می گفت و از اون هاسوءاستفاده می کرد و هیچ خدایی رو بنده نبود.

از قضا توی این روستا مش حسنی زندگی می کرد که یک باغ سرسبز میوه داشت. اما کدخدای زور گو بخاطر اینکه چاه آب دستش بود، آب باغ مش حسن رو بسته بود.

مش حسن برای اینکه راه حلی برای این مشکل پیدا کنه رفت پیش ناخدای باهوشی که توی اون روستا زندگی می کرد و ناخدا گفت بهتره تو باغ خودت چاه بکنی و محتاج کدخدای زورگو نشی.

اما مش حسن که حال و حوصله این کارهارو نداشت و می‌خواست هرچه زودتر به آب برسه به حرف ناخدای باتجربه و باهوش گوش نداد و رفت پیش کدخدای زورگو.

کدخدا که خودش باغ داشت و نمی خواست مش حسن رو دستش بلند بشه به مش حسن گفت مشکلی نیستاما دیگه نباید فلان میوه ها رو توی باغت داشته باشی و مش حسن هم قبول کرد.

 

اما کدخدای زورگو بیشتر طمع می کرد و هربار میوه دیگه ای رو هم حذف می کرد. تاجایی که به مش حسن فقط اجازه کاشت کلم و هویج سبزیجات رو داد و گفت به این شرط که این کره الاغ من هروقت که از کنار باغ تو رد شد باید بهش اجازه بدی تا از سبزیجات باغت بخوره.

اما این کره الاغ چموش هروقت از کنار باغ مش حسن رد می شد کلی از سبزیجات باغ مش حسن رو می خورد تا جایی که حتی همون سبزیجات هم دیگه چیزی ازش نموند و مش حسن به خودش گفت ای کاش به حرف ناخدا گوش می دادم...

این بود کل حقیقت مذاکره مش حسن با کدخدای زورگو. تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل...

پ,ن : اگر به لحن صحبت های کشورهای مذاکره کننده قبل از فتنه 88 بر گردیم می بینیم که برد دست ما بود و اون ها به دنبال ما بودن اما بخاطر خیانت چند نفر همه چیز عوض شد. حالا هم به نوعی همه ما فریب خوردیم. نتیجه مذاکرات هرچیزی که باشه و فرض مثال تحریم ها برداشته هم بشه، ما از طریق حقوق بشر بدترین تحریم هارو متحمل خواهیم شد...

 

sswd بازدید : 27 دوشنبه 26 آبان 1393 نظرات (1)

(بسم الله الرحمان الرحیم)

پایگاه سایبری بشارتی ها پوستر"دستاورد های یک وزیر"را برای شما آماده کرده است

رهبر معظم انقلاب در دیدار با  اعضاى مجلس خبرگان فرمودند: "ما حتماً در مسئله‌ى فرهنگ‌[باید توجه کنیم‌]، دولت محترم هم باید توجه کند، دیگران هم توجه کنند. بنده هم در این نگرانى با شما سهیم هستم و امیدوارم کهمسئولین فرهنگى توجه داشته باشند که چه میکنند. با مسائل فرهنگى شوخى نمیشود کرد، بى‌ملاحظگىنمیشود کرد؛ اگر چنانچه یک رخنه‌ى فرهنگى به‌ وجود آمد، مثل رخنه‌هاى اقتصادى نیست که بشود [آن را] جمع کرد، پول جمع کرد یا سبد کالا داد یا یارانه‌ى نقدى داد؛ این‌جورى نیست، به این آسانى دیگر قابل ترمیم نخواهد بود،مشکلات زیادى دارد."

sswd بازدید : 32 دوشنبه 26 آبان 1393 نظرات (0)

(بسم الله الرحمن الرحیم)

براي مدت طولاني به نوجوانان هشدار داده مي‌شد که خودارضائي، باعث نابينائي آنها مي‌شود. اکنون به نظر مي‌رسد بخشي از اين گفته قديمي واقعيت دارد.تحقيقات جديد نشان مي‌دهد که تماشاي فيلم‌هاي مستهجن، بخشي از مغز را که فرايندهاي محرک ديداري را انجام مي‌دهد، تعطيل مي‌کند. البته اين امر در زنان کمتر است.در اين تحقيق، با نشان دادن فيلم‌هاي مستهجن، از قشر ديداري مغز 12 زن تصويربرداري شد. در اين تحقيق، سه فيلم به نمايش گذاشته شد که در يکي از آنها به صورت تلويحي و در دو فيلم ديگر تصاوير عريان به نمايش درآمد.

 

sswd بازدید : 22 یکشنبه 25 آبان 1393 نظرات (1)

روزى در حرم امام حسين عليه السلام حبيب زائرى را دزدى زد و پولهايش ‍ را برد. زائر خود را به ضريح مطهر چسبانيد و گريه كنان مى گفت : يا اباعبداللّه در حرم شما پولم را بردند، در پناه شما هزينه زندگيم را بردند. به كجا شكايت ببرم ؟حاج حسن مزبور حاضر متأ ثر شد و با همين حال تأ ثر به خانه رفت و در دل به امام حسين عليه السلام گريه مى كرد.شب در خواب ديد كه در حضور سالار شهيدان به سر مى برد به آقا گفت : از حال زائرت كه خبر دارى ؟ دزد او را رسوا كن تا پول را برگرداند.

امام حسين فرمود: مگر من دزد گيرم ؟اگر بنا باشد كه دزدها را نشان دهم بايد اول تو را معرفى كنم .حاجى گفت : مگر من چه دزدى كردم ؟حضرت فرمود: دزدى تو اين است كه خاك مرا به عنوان تربت مى فروشى و پول مى گيرى . اگر مال من است چرا در برابرش پول مى گيرى و اگر مال توست ، چرا به نام من مى دهى ؟عرض كرد: آقا جان ! از اين كار توبه كردم و به جبران مى پردازم .

امام حسين عليه السلام فرمود:پس من هم دزد را به تو نشان مى دهم . دزد پول زائر، گدايى است كه برهنه مى شود و نزديك سقاخانه مى نشيند و با اين وضعيت گدايى مى كند، پول را دزديد و زير پايش دفن كرد و هنوز هم به مصرف نرسانده .حاجى از خواب بيدار مى شود و سحرگاه به صحن مطهر امام حسين عليه السلام وارد مى شود، دزد را در همان محلى كه آقا آدرس داده بود شناخت كه نشسته بود.حاجى فرياد زد: مردم بياييد تا دزد پول را به شما نشان دهم . گداى دزد هر چه فرياد مى زد مرا رها كنيد، اين مرد دروغ مى گويد، كسى حرفش را گوش ‍ نداد. مردم جمع شدند و حاجى خواب خود را تعريف كرد و زير پاى گدا را حفر كرد و كيسه پول را بيرون آورد.بعد به مردم گفت : بياييد دزد ديگرى را نشان شما دهم ، آنان را به بازار برد و درب دكان خويش را بالا زد و گفت : اين مالها از من نيست حلال شما. بعد تربت فروشى را ترك كرد و با دست فروشى امرار معاش ‍ مى كرد.

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 7
  • کل نظرات : 2
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 1
  • آی پی دیروز : 1
  • بازدید امروز : 2
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 2
  • بازدید ماه : 6
  • بازدید سال : 22
  • بازدید کلی : 12,108